work


hFarsi - advanced versionDownload this dictionary
work

عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
علوم مهندسى : قطعه کار
الکترونيک : کار
معمارى : کار
بازرگانى : کوشش
علوم هوايى : انتقال انرژى برابر حاصلضرب نيرو در جابجايى نقطه اثر ان

 
کلمات مرتبط(228) 

 
 
@@@@@@work
 
@@@@@work
 
@@@@work
 
@@@work
 
@@work